انواع تدوین و فن تدوین سینما چیست؟

البته با ذکر اینکه، مقاله ای که میخوانید برگرفته از کتاب های : فن تدوین، سینما چیست؟، هنر سینما، در یک چشم بهم زدن
و…. می باشد. که بنظرم به خوبی گردآوری و ارائه شده . امیدوارم براتون مفید باشه…

 

تدوین : کشف دنیاهای پنهان

در دنیای واقعی، آنچه در برابر دیدگانِ ما میگذرد، همه ی آن چیزی نیست که وجود دارد.ما میبینیم، حس میکنیم و آن را
همه ی واقیعت میپنداریم . اما در واقع چنین نیست. ذهن ما ناخودآگاه به انتخاب دست میزند و آنچه که میبینیم تمام آنچه که
وجود دارد ، نیست؛ بلکه آن است که ما خواسته ایم و انتخاب نموده ایم.نگاه ما در یک خیابان شلوغ تنها کسانی و چیزهایی را ثبت میکنه که ما توجه خود را بر آنها متمرکز کرده ایم. این بدان معنا نیست که ما افراد یا اشیاء دیگر را ندیده باشیم،بلکه تمامی
آنچه در حوزه دید عدسی چشم است بر اساس کارکرد فیزیولوژیکی چشم ثبت میشوند، اما کار اصلی را ذهن است که انجام
میدهد؛ یعنی انتخاب. این گونه است که بسیاری از افراد و رویدادها را به یاد نمی آوریم و بسیاری از چیزهای آشکار در برابر ما
پنهان میمانند، که چه بسا قابل توجه تر از آنچه ما از نظر گذرانده ایم، بوده است.بدین گونه است که در دنیای فیلم “ تدوین ”
همان نقش ذهن را در واقعیت به عهده دارد.بدین معنی که آنچه پنهان است، آشکار میکند و آنچه آشکار است اما نیازی به دیدن
آن نیست، پنهان؛ یعنی انتخابِ بهترین تصویر برای دیدن.

« پرده سینما همان اوج و فرودهای تخیل خودمان را باز میتاباند؛ تخیلی که از واقعیتی تغذیه میکند که قرار است جایگزین آن
گردد.یعنی داستان فیلم از تجربه ای زاده میشود که تخیل ما از آن فراتر میرود. ولی آنچه که روی پرده تخیلی است باید همان
فشردگی مکانی و فضایی امر واقعی را داشته باشد » آندره بازن.
تأکید بازن بر روابط فضایی و مکانی و حفظِ تدوام این دو عامل در رابطه با “ واقع نمایی ” نماهاست؛ این در حالی است که توانایی بازنمایی واقیعت و تداوم “ مکانی، فضایی ” را از امکانات“ میزانْ سن ” میداند. درهمین رابطه “ نؤئل بورچ ” تدوین سینمایی را “هنر فضاسازی ” میداند و با اشاره به کارهای “ ایزنشتاین ” این مسئله را که فضاسازی تدوینی چه اندازه بر ساختارهای دیگر فیلم تأثیر میگذارد را تحلیل میکند

به عقیده بوردول تدوین چهار قلمرو اصلی را برای انتخاب، کنترل در اختیار فیلمساز قرار میدهد:

. 1 روابط گرافیکی بین نمای الف و نمای ب
. 2 روابط ریتمیک بین نمای الف و نمای ب
. 3 روابط فضائی بین نمای الف و نمای ب
. 4 روابط زمانی بین نمای الف و نمای ب

اما هر یک از این حوزه ها، در فیلمهای گوناگون متفاوت عمل میکند. به طور مثال اهمیت روابط گرافیکی و ریتمیک در فیلم های
انتزاعی و فرمال بیشتر از دیگر فیلمها نمود پیدا میکند.اما ارتباط فضائی و زمانی در اکثریت فیلم ها اعمال میشود به جز فیلم های تجریدی و فرمال . اما به نظرِ “ سوزان هیوارد ” تدوین را به چهار نوع اصلی میتوان تقسیم کرد :

سوزان هِیوارد

1 تدوین منطبق باتوالی زمانی
. 2 برش متقاطع یا تدوین موازی
. 3 فوکوس عمیق
. 4 مونتاژ

به طور کلی سبک تدوینِ تداومی ” continuity style editing” اکثریت فیلمها را در بر میگیرد، به ویژه فیلمهای
هالیودی را. در این سبک با پنهان کردن ساز و کار آپارتوس سینمایی، در به وجود آوردن احساس بیخللی در مخاطبان و توهم
واقعیت آنچه به تصویر درمی آید ؛ کارکرد به سزایی دارد.در تدوین تداومی:

«فیلم، توجه را به طریقه گفته شدن داستان جلب نمی کند. تدوین خود را به رخ نمی کشد، و در نتیحه روایتی بیخلل و به لحاظ
مکانی و زمانی یکپارچه ارئه میکند. تداوم مکانی از طریق تبعیت از قانون 180 درجه و تداوم زمانی از طریق تبعیت از توالی
زمانی روایت حفظ میشون سوزان هیوارد ».

در این گونه سینما تنها موردی که بیخللی و تداوم را به هم میزند “ فلاش بک ” ack-flash است. .اما این روش تقریبا از
فیلم های اولیه تاریخ سینما، تکنیک غالبی در تدوین فیلم ها بوده است.

«ادوین اس، پورتر با توسعه دادن روش ساده ی تداومِ رویداد نشان داد که چگونه میتوان داستان رو به تکاملی را به زبان رسانه ی فیلم نشان داد» رایتس،میلار.فن تدوین فیلم .

اما به مرور که با شناخت امکانات وسیع سینما و ورود هنرمندانی از حوزه های دیگر هنری مانند: نقاشی و ادبیات، به سینما و
تجربه گرایی این دسته موجب گشت که کاربرد امکانات سینما از داستان گویی و یا ثبت تصاویر صرف فراتر رود که در این میان
تجربه های آوانگاردهای فرانسوی و فرمالیستهای روسی در به و جود آوردن بدیل های “alternatives” برای تدوین تداومی
نمود بیشتری دارد. در ابتدا به تشریح سبک تداومی و امکانات آن میپردازیم .

تدوین تداومی
همانگونه که اشاره شد در این سبک اصل بر تداوم اجزای نماهایی است که با یکدیگر پیوند میشوند.در این روش تدوینی رویدادها و تصاویر از منطق روایی و گرافیکی منطبق بر واقعیت متابعت می کنند. اما میتوان آن را بر اساس همان چهار حوزه ی بوردول و تامسن اینگونه ترسیم کرد:

 

روابط گرافیکی: کیفیت های تصویری که از طریق جنبه های میزانْسنی ( صحنه پردازی، نورپردازی،لباس و حرکت درون قاب ) و سینماتوگرافیک (فیلمبرداری، قاب بندی و حرکت دوربین ) در میان دو نما که به هم پیوند میخورند، باید به صورتی باشند که ازطریق تفاوت ها وتشابهات در کنش و واکنش متقابل با یکدیگر قرار گیرند .

« گرافیکها ممکن است برای حصول به تداوم نرم یا کنتراست ناگهانی به هم تدوین شوند.فیلم ساز ممکن است نماها را بر اساس شباهتهای گرافیکی به هم پیوند زند، و بدین چیزی را که مچ گرافیکی (graphic match) می نامیم به بار می آورد ». هنر سینما

این گونه تمهیدات اغلب برای انتقال های تصویری به کار می رود؛ به صورتی که بیننده ارتباط میان نماهای را که به هم پیوند شده اند را حس کند و احساس تداوم زمانی و مکانی نماها در او شکل بگیرد .

روابط ریتمیک: چه عواملی میتواند در ریتم میان نماهای پیوند شده مؤثر باشند؟ آیا بلندی یا کوتاهی زمان نماها میتواند
تأثیرگذار باشد؟

به ظاهر این زمان و طول نماهاست که ریتم یک فیلم را “ کند ” و یا “ تند ” میکند؛ اما در اصل تنها متغیری نیست که “ ضرب ”
و “ تمپوی” نماها را در اختیار دارد، چرا که :

 

« ریتم سینمایی در کل نه فقط از تدوین بلکه از دیگر تکنیک های فیلم هم حاصل میشود. فیلمساز در عین حال برای تعیین ریتم
تدوین متکی به حرکتِ در میزانْ سن، محل و حرکت دوربین، ریتم صدا و بافت کلی فیلم همه هست  ».  هنر سینما

همانگونه که در شعر وزن را به دو قلمروی “ درونی ” و “ بیرونی ” تقسیم میکنند، نماهای سینمای نیز میتوانند واجد دو نوع
ضرباهنگ باشند؛ ریتمی که از افزایش طول نماها به دست می آید و دیگری وابسته به کنش و واکنشهای درون نماها؛ برای مثال سیر روایی رویدادهای که دارای تعلیق بیشتری باشند در تمپوی نماهای بعد از خود مؤثر خواهند بود .

« حتی اگر فیلمبرداری بنابر طرح دقیق و معینی انجام شود، مسئولیت اصلی ظرافت و ضرباهنگِ فصل های پر تحرك بر عهده ی
تدوینگر است.پرداخت تداوم و زمانبندی نماها، دو فرایندِ بسیار مهم و اساسی است که در هر صورت در اتاق تدوین درباره ی آنها تصمیم گیری میشود ».فن تدوین فیلم

روابط زمانی و مکانی: وحدت زمانی و مکانی دو اصل از سه اصل ارسطویی در تدوین تداومی کلاسیک به یک قاعده کلی تبدیل شده است و روند رویدادها از نظر زمان و مکان دارای یک روال به اصطلاح منطقی می باشند. در این نوع سینما برش های درون یک مکان به صورتی انجام می پذیرد که احساس جدا افتادگی در مکان یا زمانِ نماهای پیوند یافته به هم به، وجود نمی آید.

«یک رویداد “ به طور طبیعی ” به دنبال رویداد دیگر می آید، از این رو زمان و مکان به نحوی منطقی و راحت بازنمایی
میشوند.آغاز و پایان سکانسها کاملاًَ آشکار است،نماهای درون سکانس به نحوی قرار میگیرند که بیننده از بابت زمان ومکان
توجیه میشود، و پایان یک سکانس با قطعیت اشارت می دهد که روایت کجا وکی به سکانس بعدی تحویل خواهد شد». سوزان هیوارد

این روال خطی تدوامی تنها در مواردی مانند “ برش متقاطع ” crosscuting یا فلاشبک است که دچار گسست میشود.“ اما
این گسست از خطی بودن به نحوی به تماشاگر علامت داده میشود، مثلاًَ یک فید یا دیزالو برای بازگشت به گذشته و یا چند برش سریع میان دو مکان در آغاز یک تدوین موازی،آنها را به طور منطقی با هم مرتبط میکند .” در انتهای این مبحث به الگوی که “ والتر مرچ ” Walter Murch به عنوان یک تدوین گر و نظریه پرداز هالیوودی مطرح میکند،اشاره میکنیم. به نظر میرسد، که به خاطر اهمیت این سبکِ تدوینی در سینمای آمریکا و به خصوص هالیوود، آگاهی از نظرات یک تدوین گر وابسته به این جریان آموزنده باشد .

Walter Murch
والتر مرچ

 

به باور مرچ شش معیار برای “ یک کات ایده آل ” وجود دارد

.1 نسبت به احساس هر لحظه، وفادار بوده و واقعی عمل کند .

. 2 داستان را پیش ببرد .

. 3 در لحظه ای اتفاق بیفتد که به لحاظ ریتم و ضرباهنگ درست باشد .

. 4 خط دید را رعایت کند .

. 5 سطح دو بعدی را رعایت کند .

. 6 رعایت تدوام فضای سه بعدی، یعنی در نظر گرفتن موقعیتِ بازیگران نسبت به مکان و یا سایر افراد در صحنه

او برای هر یک از این معیارها به ترتیب اولویت قائل میشود، بدین معنی که رعایت تدوام احساس در رأس این جدول قرار می
گیرد.این الگو تقریباًَ همان چیزی است، که در معیارهای تدوینی از این دست به قانون مبدل شده است.برخی از این معیارهای
کلاسیک را از کتاب “ هنر سینما ” ذکر میکنیم:

eyeline match

” eyeline match ” تطابق خط نگاه، قطعی که در آن اصل محور کنش رعایت میشود؛ یک نما شخصی را نشان میدهد که
در جهتی به بیرون قاب نگاه می کند و نمای دوم آنچه را که او میبیند نشان میدهد.

axis of action

” axis of action ” محور کنش(تصویر 1 / 1 و 2 / 1): یک خط فرضی در سیستم تداومی که از این سر به آن سر بین
بازیگرهای اصلی کشیده میشود و روابط فضایی تمامی عناصر صحنه را بر حسب اینکه در طرف چپ آن قرار دارند یا در طرف
راست، تعیین میکند.دوربین نباید از این خط رد شده و در نتیجه آن روابط فضایی را معکوس نماید.آن را «خط 180درجه» نیز
میگویند.

graphic match

” graphic match ” دو نمای پشت سر هم به نحوی به هم وصل می شوند که مشابهت های محکمی به لحاظ ترکیب بندی

تصویر ( مثل رنگ و شکل[و نور]) به بار بیاید .

بدین گونه است که در سبک تدوین تداومی با ایجاد حس بیخللی و واقع نمایی، بیشترین کاربرد را در فیلمهای روائی و عمدتاًَ
هالیوددی مییابد، ودر سینمای بدنه ای و تجاری روش غالب تدوین فیلمهای داستانی میباشد. اما در همان دهه های اولیه سینما با وجود رواج تدوین تداومی به خصوص بعد از کارهای “ گریفیث ” Griffith تولد یک ملت و تعصب، در دهه ی 20 با ورود
آونگاردها و فرم گراها نوع دیگر تدوین، در مقابل سبک تداومی ظهور یافت که دارای معیارهای خاصی بود که میتوان آن را “ ضد
تداوم ” یا “ تداعی گرایانه ” عنوان کرد. روش این سینماگران در تدوین فیلم ها به اندازه ای از روش متداول فیلمسازی یعنی همان تدوین بر اساس تداوم فاصله داشت، که با عنوان های از قبیل “ ضد سینما ” و “ سینمای مخالف خوان ” از آنها نام برده
میشود.دو نوع اصلی از این سبک تدوینی یعنی “ فوکوس عمیق ” و “ مونتاژ ” در مبحث میزانْ سن به اختصار تشریح گردید،اما
درمدخل این مبحث با عنوان “ تدوین غیرتداومی ” Discontinuity editing به بررسی امکانات دیگر تدوینِ غیر تداومی میپردازیم.

 

تدوین غیرتداومی
پس از گذار سینما از “ تصویرگری” صِرْف و بازگویی داستانهای معمولی روزمره، به مرحله ی که داستانهای پیچده تر با
تدارك های عظیم تر در چرخه ی تولید قرار گرفت،میان سینما و سرمایه و صنعت یک هم داستانی به وجود آمد به اندازه ای که واژه صنعت مانند دیگر کالاهای تولیدی سودآور به این پدیده ی نوظهور الحاق شد.اما با گسترش قلمروهای سینما و“ کشف دنیاهای ناشناخته ” این وجه از سینما جدا شد و بخشی از سینما را یعنی همان بازار و سرمایه، را به خود اختصاص داد. در این سو جنبشهای هنری قرن بیستم، به سینما نیز سرایت کرد و بسیاری از هنرمندانِ دیگر حوزه های هنری به تجربه های نوی در
امکانات تصویری و تدوینی سینما دست زدند.

 

باله مکانیکی « اثر فرنان لژه »Fernand Leger” یکی از نمونه های اولیه و پیشرو در زمینه تدوین غیرتداومی است.این فیلم غیر
روائی، نمونه ای از ساختارهای تدوین غیر تداومی است.در این سالهاست که ایزنشتاین با توجه به فرم های تداعی گرایانه از سینمای روائی فاصله گرفت و سبک “ مونتاژ ”ی او و فیلم سازان شوروی اساس را نه بر تداوم بلکه بر “ تداعی ” مفاهیم از طریق پیوند نماهای مختلف به مخاطب، قرار دادند.

«بالهٔ مکانیکی» (انگلیسی: Ballet Mécanique‎) فیلمی صامت به کارگردانی فرنان لژه و دادلی مورفی (به همراه تصاویری از من ری) است که سال ۱۹۲۴ ساخته شد. موسیقی فیلم کار جورج انتایل است.

از نظر ساختاری، تدوین غیر تداومی را میتوان واجد این معیارها دانست :

• روایت از سیری غیرخطی پیروی میکند و دارای پیچیدگی های بسیار است .

• ساختارهای فرمی و روابط گرافیکی وریتمیک در این نوع تدوین اهمیت دارد .

• قطع های پرشی ” jump cut”در این روش تدوینی متداول است و نماها نه بر اساس نیازهای دراماتیک بلکه بر اساس
معیارهای زیباشناسانه ی خاص این نوع فیلم ها به هم پیوند مییابند .

• تداوم های فضائی و زمانی نادیده گرفته میشوند .

• حفظ راکوردهای میزانْ سنی (نورپردازی، فیگور بازیگرها،لباس و وسایل صحنه) مهم تلقی نمی شوند .

• شکستن خط 180درجه    ، رعایت نکردن «قانون 30 درجه» و دیگر معیارهای تداومی که شکستن آن در سبک تداومی گناهی
نابخشودنی به حساب می آید .

• توالی و تکرار رویدادها بدون توجیه دراماتیک

 

• نقض تداوم با استفاده از نمای لائی غیر داستانی :

« در این کار، فیلم ساز از صحنه ی فیلم قطع میکند به یک نمای استعاری یا نمادی که جزو فضا و زمان روایت نیست.در این کار  کلیشه ها فراونند».هنرسینما

برای درك بیشتر و آشنایی با سبک تدوین غیر تداومی، می بایست به دو روش فیلم سازی “ فیلم برداری فوکوس عمیق ” و“ مونتاژ ”نیز میپرداختیم؛ لیکن به دلیل اشاره ی مختصر در مبحث میزانْ سن به این مسئله، از تکرار آن خودداری میکنم. برای مطالعه و آشنایی بیشتر در این زمینه به جز کتاب های در دسترس، دیدن فیلم های از هر دو جریان و توجه به نحوه ی تدوین و تحلیل آن بر اساس الگوهای یاد شده مؤثر می باشد . اما یک تدوین خوب باید دارای چه معیاری باشد؟ کدام از این سبک های تدوینی تأثیرگذارتر و بهتر عمل میکنند؟

یکی از اصول ابتدایی که تدوین گر باید رعایت کند این است که همواره خود را به جای تماشاگر بگذارد ؛ یعنی تماشاگر در هر
لحضه ی خاص به چه می اندیشد ؟ به کجا میخواهد دست یابد؟ شما میخواهید که او به چه چیزی فکر کند؟تماشاگر نیاز دارد به چه چیزی فکر کند؟ و سر انجام این که میخواهید تماشاگر چه احساسی داشته باشد ؟..»والتر مرچ

دیدگاهها

  1. سید محمود رضا وفاپور

    سلام مطالب گردآوری شده برای من که تدوینگرم بسیار مفید بود. ممنون

    • admin

      خواهش میکنم
      با درود بی پایان

دیدگاه خود را بنویسید

پس از خرید، بلافاصله لینک‌های دانلود نمایش داده خواهند شد. پرداخت امن به وسیله کلیه درگاه ها

ضمانت 7 روزه بازگشت وجه